معنی فارسی falling-off

B1

کاهش یا افت تدریجی در چیزی به ویژه علاقه یا کیفیت.

A gradual decrease in a certain condition or quality.

example
معنی(example):

کاهش علاقه به پروژه نگران‌کننده بود.

مثال:

The falling-off of interest in the project was concerning.

معنی(example):

باید به کاهش رضایت مشتریان رسیدگی کنیم.

مثال:

We need to address the falling-off of customer satisfaction.

معنی فارسی کلمه falling-off

: معنی falling-off به فارسی

کاهش یا افت تدریجی در چیزی به ویژه علاقه یا کیفیت.