معنی فارسی fan-boy
B1به مردی اطلاق میشود که به شدت به یک سری از محصولات فرهنگی علاقهمند است.
A male who is excessively enthusiastic about a particular cultural phenomenon.
- NOUN
example
معنی(example):
او زمانی که صحبت از کتابهای کمیک میشود، یک دستپختمحور است.
مثال:
He's such a fan-boy when it comes to comic books.
معنی(example):
دستپختمحور بودن گاهی به معنای داشتن روحیهی بیش از حد شور و شوق است.
مثال:
Being a fan-boy can sometimes mean being overly enthusiastic.
معنی فارسی کلمه fan-boy
:
به مردی اطلاق میشود که به شدت به یک سری از محصولات فرهنگی علاقهمند است.