معنی فارسی farrowed

B1

فعل زاییدن متعلق به خوک‌ها و به معنی زایمان کردن است.

The past tense of farrow, indicating that a sow has given birth to piglets.

verb
معنی(verb):

To give birth to a (litter of piglets).

example
معنی(example):

گاو ماده یک جفت بچه‌خوک زایمان کرد.

مثال:

The sow farrowed a litter of piglets.

معنی(example):

او بهار گذشته دو بار زایمان کرد.

مثال:

Last spring, she farrowed twice.

معنی فارسی کلمه farrowed

: معنی farrowed به فارسی

فعل زاییدن متعلق به خوک‌ها و به معنی زایمان کردن است.