معنی فارسی fashes

B1

فاش کردن یا نرم شدن به مفهوم دلسردی در کارها و کارهایی که انجام می‌شود.

To fuss or make excessive demands or trouble about something, often in a caring or useful way.

noun
معنی(noun):

A worry; trouble; bother.

verb
معنی(verb):

To worry; to bother, annoy.

معنی(verb):

To trouble oneself; to take pains.

example
معنی(example):

او اغلب در تعطیلات آخر هفته دچار دلسردی می‌شود و چیزهای جدیدی را امتحان می‌کند.

مثال:

He often fashes about on weekends, trying new things.

معنی(example):

او نمی‌خواست قبل از این رویداد درباره انتخاب لباسش دچار دلسردی شود.

مثال:

She didn't want to fashes over her dress choice before the event.

معنی فارسی کلمه fashes

: معنی fashes به فارسی

فاش کردن یا نرم شدن به مفهوم دلسردی در کارها و کارهایی که انجام می‌شود.