معنی فارسی fatigueless
B1بدون خستگی، حالتی که فرد احساس خستگی نمیکند.
Not having fatigue; refreshed.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
او بعد از استراحت احساس عدم خستگی کرد.
مثال:
She felt fatigueless after taking a break.
معنی(example):
یک خواب خوب میتواند شما را در صبح بدون خستگی کند.
مثال:
A good night's sleep can make you fatigueless in the morning.
معنی فارسی کلمه fatigueless
:بدون خستگی، حالتی که فرد احساس خستگی نمیکند.