معنی فارسی fellowshiped
B1عمل همبستگی با دیگران، به ویژه در زمینههای مذهبی یا اجتماعی.
Engaged in fellowship, particularly in groups or communities.
- VERB
example
معنی(example):
آنها هر هفته با هم به همبستگی میپرداختند.
مثال:
They fellowshiped together every week.
معنی(example):
آنها در یک سازمان خیریه به همبستگی میپرداختند.
مثال:
They fellowshiped in a charity organization.
معنی فارسی کلمه fellowshiped
:عمل همبستگی با دیگران، به ویژه در زمینههای مذهبی یا اجتماعی.