معنی فارسی fellowred
B1احساس نزدیکی و همبستگی با دیگران، به ویژه در راستای باورهای مشابه.
A sense of camaraderie or kinship based on shared beliefs or experiences.
- OTHER
example
معنی(example):
او همیشه با کسانی که باورهایش را به اشتراک میگذاشتند، احساس نزدیکی میکرد.
مثال:
He always felt fellowred with those who shared his beliefs.
معنی(example):
در زمانهای دشواری، نزدیکی میتواند مردم را به هم نزدیک کند.
مثال:
In times of struggle, fellowred can bring people together.
معنی فارسی کلمه fellowred
:احساس نزدیکی و همبستگی با دیگران، به ویژه در راستای باورهای مشابه.