معنی فارسی fermentative

B2

مرتبط با تخمیر و فرایندهای آن.

Related to or promoting fermentation.

example
معنی(example):

باکتری‌های تخمیر کننده در فرایند هضم کمک می‌کنند.

مثال:

Fermentative bacteria help in the digestion process.

معنی(example):

عمل تخمیر کننده در تولید ماست حیاتی است.

مثال:

The fermentative action is crucial in making yogurt.

معنی فارسی کلمه fermentative

: معنی fermentative به فارسی

مرتبط با تخمیر و فرایندهای آن.