معنی فارسی fermentatory
B1تخمیرکننده، اشاره به شرایط یا محیطی که فرآیند تخمیر در آن رخ میدهد.
Relating to or suitable for fermentation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
آنها یک محیط تخمیرکننده برای غذا ایجاد کردند.
مثال:
They created a fermentatory environment for the food.
معنی(example):
شرایط تخمیرکننده برای رشد مخمر ایدهآل بود.
مثال:
The fermentatory conditions were perfect for yeast growth.
معنی فارسی کلمه fermentatory
:
تخمیرکننده، اشاره به شرایط یا محیطی که فرآیند تخمیر در آن رخ میدهد.