معنی فارسی ferrotyped
B1عملی که در آن تصاویر با تکنیک فروتیپ ایجاد میشود.
To have created a ferrotype or to have engaged in the process of making one.
- VERB
example
معنی(example):
او تصاویر را برای نمایشگاه فروتیپ کرد.
مثال:
He ferrotyped the images for the exhibition.
معنی(example):
این فرآیند هنگام استفاده از این روش به نام فروتیپ شناخته میشود.
مثال:
The process is called ferrotyped when using this method.
معنی فارسی کلمه ferrotyped
:
عملی که در آن تصاویر با تکنیک فروتیپ ایجاد میشود.