معنی فارسی ferruginating

B1

فروگرید کردن به فرآیندی اطلاق می‌شود که در آن چیزی به زنگ یا آهن تغییر می‌کند.

The process of causing something to become rusty or rich in iron.

example
معنی(example):

فرآیندهای فروگرید کردن می‌توانند ترکیب برخی خاک‌ها را تغییر دهند.

مثال:

Ferruginating processes can alter the composition of certain soils.

معنی(example):

عوامل محیطی به فروگرید کردن منظر کمک می‌کنند.

مثال:

Environmental factors contribute to the ferruginating of the landscape.

معنی فارسی کلمه ferruginating

: معنی ferruginating به فارسی

فروگرید کردن به فرآیندی اطلاق می‌شود که در آن چیزی به زنگ یا آهن تغییر می‌کند.