معنی فارسی fervidly
B2با احساسات شدید، به طوری که نشان دهندهی علاقه یا اشتیاق زیاد باشد.
In a manner characterized by intense emotions or passion.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با حرارت دربارهی عشقش به هنر صحبت کرد.
مثال:
She spoke fervidly about her passion for art.
معنی(example):
جمعیت در طول کنسرت با حرارت تشویق کرد.
مثال:
The crowd cheered fervidly during the concert.
معنی فارسی کلمه fervidly
:
با احساسات شدید، به طوری که نشان دهندهی علاقه یا اشتیاق زیاد باشد.