معنی فارسی ficklewise

B2

روش بی‌ثبات و غیرقابل پیش‌بینی در اتخاذ تصمیمات.

In a manner characterized by capricious or changeable judgments.

example
معنی(example):

او به طرز بی‌ثباتی تصمیم می‌گرفت و اغلب بعداً از آنها پشیمان می‌شد.

مثال:

He made decisions ficklewise, often regretting them later.

معنی(example):

رفتار بی‌ثبات او دوستانش را گیج کرد.

مثال:

Her ficklewise behavior confused her friends.

معنی فارسی کلمه ficklewise

: معنی ficklewise به فارسی

روش بی‌ثبات و غیرقابل پیش‌بینی در اتخاذ تصمیمات.