معنی فارسی fidged
B1فیدج به معنای بیقراری، جابجا شدن یا تحرک مداوم به ویژه به خاطر اضطراب یا خستگی است.
To move restlessly, especially due to nervousness or discomfort.
- VERB
example
معنی(example):
او در طول سخنرانی طولانی در صندلی خود بیقرار بود.
مثال:
He fidged in his seat during the long lecture.
معنی(example):
او همیشه وقتی عصبانی بود بیقرار بود.
مثال:
She always fidged when she was nervous.
معنی فارسی کلمه fidged
:
فیدج به معنای بیقراری، جابجا شدن یا تحرک مداوم به ویژه به خاطر اضطراب یا خستگی است.