معنی فارسی fidgety
B1 /ˈfɪdʒɪti/بی‌تاب، ناآرام، در شرایطی که شخص نمی‌تواند آرام بنشیند.
Unable to remain still or quiet; restless.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Having, or pertaining to, a tendency to fidget; restless.
example
معنی(example):
دانش‌آموز دست دست زننده نتوانست در کلاس ساکت بنشیند.
مثال:
The fidgety student was unable to sit still in class.
معنی(example):
او زمانی که منتظر نوبتش است، بی‌تاب می‌شود.
مثال:
He becomes fidgety when waiting for his turn.
معنی فارسی کلمه fidgety
:
بی‌تاب، ناآرام، در شرایطی که شخص نمی‌تواند آرام بنشیند.
