معنی فارسی fieldpiece
B1نوعی تجهیز یا ابزار که در میدان یا مکانهای باز استفاده میشود.
A piece of equipment or apparatus used in a field or open area.
- NOUN
example
معنی(example):
یک دستگاه میدانی برای انجام کار نیاز بود.
مثال:
A fieldpiece of equipment was needed for the job.
معنی(example):
تکنسین یک ابزار میدانی مفید برای تعمیر ماشینآلات آورد.
مثال:
The technician brought a useful fieldpiece to repair the machinery.
معنی فارسی کلمه fieldpiece
:
نوعی تجهیز یا ابزار که در میدان یا مکانهای باز استفاده میشود.