معنی فارسی figgle

B1

به معنای تغییر یا اصلاح کردن چیزی به نحوی غیررسمی و بدون برنامه ریزی.

To tinker or fiddle with something in an informal or unplanned way.

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت با دستور غذا بازی کند تا به حد مناسب برسد.

مثال:

She decided to figgle around with the recipe until it was just right.

معنی(example):

گاهی اوقات باید کمی بازی کنید تا بهترین راه حل را پیدا کنید.

مثال:

Sometimes, you have to figgle a bit to find the best solution.

معنی فارسی کلمه figgle

: معنی figgle به فارسی

به معنای تغییر یا اصلاح کردن چیزی به نحوی غیررسمی و بدون برنامه ریزی.