معنی فارسی figulated

B1

مربوط به ایجاد شکلی شبیه انجیر.

Having been formed or shaped to resemble a fig.

example
معنی(example):

هنرمند کارش را به شکلی شبیه طبیعت فیگوله کرد.

مثال:

The artist figulated his work to mimic nature.

معنی(example):

این طراحی فیگوله شده است و الگوهای منحصر به فردی را نشان می‌دهد.

مثال:

The design is figulated, showcasing unique patterns.

معنی فارسی کلمه figulated

: معنی figulated به فارسی

مربوط به ایجاد شکلی شبیه انجیر.