معنی فارسی figurable
B1قابل تجسم یا به راحتی قابل تصویر سازی.
Able to be represented or depicted in a visual or conceptual form.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
نتایج با کمی تلاش قابل تجسم بود.
مثال:
The results were quite figurable with some effort.
معنی(example):
او مشکل را به راحتی قابل تجسم یافت.
مثال:
She found the problem to be easily figurable.
معنی فارسی کلمه figurable
:
قابل تجسم یا به راحتی قابل تصویر سازی.