معنی فارسی figuredly

B1

به طور واضح و با نشانه‌هایی از فهم و بینش عمیق.

In a manner that reveals understanding and insight.

example
معنی(example):

او به طور مجسمه‌وار پاسخ داد و درک عمیق‌تری از موضوع را نشان داد.

مثال:

He answered figuredly, indicating his deeper understanding of the topic.

معنی(example):

نظرات او به طور مجسمه‌وار بصیرت‌آمیز بودند و تخصصش را منعکس می‌کرد.

مثال:

Her comments were figuredly insightful, reflecting her expertise.

معنی فارسی کلمه figuredly

: معنی figuredly به فارسی

به طور واضح و با نشانه‌هایی از فهم و بینش عمیق.