معنی فارسی filthily
B1به طرز کثیف، به شکلی که نشاندهنده بینظمی و آلودگی است.
In a dirty or filthy manner
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور کثیف در خانه متروکه زندگی میکرد.
مثال:
He lived filthily in the abandoned house.
معنی(example):
با ظاهری کثیف، او در خیابانها پرسه میزد.
مثال:
Filthily dressed, he wandered the streets.
معنی فارسی کلمه filthily
:
به طرز کثیف، به شکلی که نشاندهنده بینظمی و آلودگی است.