معنی فارسی finlandization
B2فنلاندیزه، به معنای سازگاری یک کشور با یک ابرقدرت به طوری که استقلال خود را حفظ کند، اما تحت فشار نباشد.
The process by which a smaller country adjusts its policies to align more closely with those of a dominant power while maintaining its independence.
- NOUN
example
معنی(example):
سیاست فنلاندیزه این کشور، بی طرفی آن را تضمین کرده است.
مثال:
The country's policy of finlandization has ensured its neutrality.
معنی(example):
فنلاندیزه به ملت اجازه داد که استقلال خود را حفظ کند.
مثال:
Finlandization allowed the nation to maintain independence.
معنی فارسی کلمه finlandization
:
فنلاندیزه، به معنای سازگاری یک کشور با یک ابرقدرت به طوری که استقلال خود را حفظ کند، اما تحت فشار نباشد.