معنی فارسی fishily
B1به طرز مشکوک یا غیرقابل باور.
In a suspicious or questionable manner.
- ADVERB
example
معنی(example):
وقتی از برنامههایش پرسیدم، به طور مشکوکی به من نگاه کرد.
مثال:
He looked at me fishily when I asked about his plans.
معنی(example):
او به طرز مشکوکی پاسخ داد و باعث شد که به صداقت او شک کنم.
مثال:
She answered fishily, making me doubt her honesty.
معنی فارسی کلمه fishily
:
به طرز مشکوک یا غیرقابل باور.