معنی فارسی fissle
B1فیسل، به معنای مرتب کردن یا سازماندهی به شکلی منظم و مرتب.
To arrange or organize something in an orderly manner.
- verb
verb
معنی(verb):
To rustle; to make a slight rustling (or whistling sound).
example
معنی(example):
او سعی کرد که برگهها را به ترتیب مرتب کند.
مثال:
He tried to fissle the papers neatly.
معنی(example):
هنرمند تصمیم گرفت بوم را با ضربههای دقیق مرتب کند.
مثال:
The artist decided to fissle the canvas with careful strokes.
معنی فارسی کلمه fissle
:
فیسل، به معنای مرتب کردن یا سازماندهی به شکلی منظم و مرتب.