معنی فارسی fissured

B2

شکاف‌دار، به معنای وجود شکاف‌های فراوان در یک سطح.

Having fissures or cracks, typically in a surface.

verb
معنی(verb):

To split, forming fissures.

adjective
معنی(adjective):

Having fissures.

example
معنی(example):

دیوار قدیمی شکاف دار و آسیب دیده به نظر می‌رسید.

مثال:

The old wall appeared fissured and damaged.

معنی(example):

چشم‌انداز شکاف دار نتیجه سال‌ها فرسایش بود.

مثال:

The fissured landscape was a result of years of erosion.

معنی فارسی کلمه fissured

: معنی fissured به فارسی

شکاف‌دار، به معنای وجود شکاف‌های فراوان در یک سطح.