معنی فارسی fixator

B1

ابزاری که برای ثابت نگه داشتن استخوان‌ها یا اجزای دیگر در طی درمان استفاده می‌شود.

A device used to stabilize broken bones during healing.

example
معنی(example):

جراح از یک فیکسیتور برای تثبیت استخوان شکسته استفاده کرد.

مثال:

The surgeon used a fixator to stabilize the broken bone.

معنی(example):

یک فیکسیتور در جراحی‌های ارتوپدی حیاتی است.

مثال:

A fixator is crucial during orthopedic surgeries.

معنی فارسی کلمه fixator

: معنی fixator به فارسی

ابزاری که برای ثابت نگه داشتن استخوان‌ها یا اجزای دیگر در طی درمان استفاده می‌شود.