معنی فارسی fixature
B1ابزاری که برای نگه داشتن و تثبیت قسمتهای مختلف در طول فرآیند ساخت استفاده میشود.
A tool or device used to hold components in place during manufacturing or assembly.
- NOUN
example
معنی(example):
فیکسچر قطعات را در حین مونتاژ در جای خود نگه داشت.
مثال:
The fixature held the pieces in place during assembly.
معنی(example):
استفاده از یک فیکسچر مناسب میتواند کیفیت محصول نهایی را بهبود بخشد.
مثال:
Using a proper fixature can improve the quality of the final product.
معنی فارسی کلمه fixature
:
ابزاری که برای نگه داشتن و تثبیت قسمتهای مختلف در طول فرآیند ساخت استفاده میشود.