معنی فارسی flabbiness
B1حالت شل و ولی، نرمی و عدم قوام در بخشی از بدن.
The quality of being soft and lacking firmness.
- NOUN
example
معنی(example):
شل و ول بودن او بعد از زمستان طولانی در خانه قابل توجه بود.
مثال:
Her flabbiness was noticeable after the long winter indoors.
معنی(example):
او شروع به ورزش کرد تا شل و ول بودن بازوهایش را کاهش دهد.
مثال:
He started exercising to reduce the flabbiness in his arms.
معنی فارسی کلمه flabbiness
:
حالت شل و ولی، نرمی و عدم قوام در بخشی از بدن.