معنی فارسی flabbily

B1

به طرز شل و ول، به شیوه‌ای که نمایانگر عدم سختی یا قوام باشد.

In a loose, unfirm manner.

example
معنی(example):

او به طرز شل و ول راه می‌رفت و دست‌هایش به آرامی در کنار بدنش نوسان می‌کرد.

مثال:

He walked flabbily, his arms swinging loosely at his sides.

معنی(example):

پاستای شل و ول پخته شده شکل خود را نگه نداشت.

مثال:

The flabbily cooked pasta did not hold its shape.

معنی فارسی کلمه flabbily

: معنی flabbily به فارسی

به طرز شل و ول، به شیوه‌ای که نمایانگر عدم سختی یا قوام باشد.