معنی فارسی flaggily

B1

به‌طور پرچم‌دار، صفتی که توصیف می‌کند که چیزی به‌صورت سازگار با پرچم در حرکت است.

In a way that resembles or suggests the movement of a flag.

example
معنی(example):

بنر در باد به‌طور پرچم‌دار اهتزاز داشت.

مثال:

The banner waved flaggily in the wind.

معنی(example):

رقاصه به‌طور پرچم‌دارانه‌ای می‌چرخید.

مثال:

The dancer moved flaggily as she twirled.

معنی فارسی کلمه flaggily

: معنی flaggily به فارسی

به‌طور پرچم‌دار، صفتی که توصیف می‌کند که چیزی به‌صورت سازگار با پرچم در حرکت است.