معنی فارسی fleckiness
B1ویژگی داشتن خالها یا نقاط کوچک.
The quality of being marked with small spots or flecks.
- NOUN
example
معنی(example):
خالخال بودن سطح به اثر هنری شخصیت میبخشید.
مثال:
The fleckiness of the surface added character to the artwork.
معنی(example):
من به خالخال بودن در طبیعت، مانند حیوانات مختلف، تحسین میکنم.
مثال:
I admire the fleckiness in nature, like in different animals.
معنی فارسی کلمه fleckiness
:
ویژگی داشتن خالها یا نقاط کوچک.