معنی فارسی fleshment

B1

لحظه‌ای از بیداری یا آگاهی جدید، معمولاً اشاره به تغییر در درک یا تجربه دارد.

A moment of awakening or realization, often referring to a shift in understanding or experience.

example
معنی(example):

بی‌جانی در داستان به عنوان لحظه‌ای از بیداری توصیف شد.

مثال:

The fleshment in the story was described as a moment of awakening.

معنی(example):

او بی‌جانی را تجربه کرد که دیدگاهش را نسبت به زندگی تغییر داد.

مثال:

He experienced a fleshment that changed his perspective on life.

معنی فارسی کلمه fleshment

: معنی fleshment به فارسی

لحظه‌ای از بیداری یا آگاهی جدید، معمولاً اشاره به تغییر در درک یا تجربه دارد.