معنی فارسی flexured
B1شکلگیری یا تغییر حالت با نرمش و انحنا.
To have been bent or curved in shape.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
هنرمند فلز را با انحنا شکل داد تا مجسمهای منحصر به فرد بسازد.
مثال:
The artist flexured the metal to create a unique sculpture.
معنی(example):
معمار طرحهای خمیده را برای ساختمان جدید ترجیح میداد.
مثال:
The architect preferred flexured designs for the new building.
معنی فارسی کلمه flexured
:
شکلگیری یا تغییر حالت با نرمش و انحنا.