معنی فارسی flimflammed

B1

فریب خوردن یا فریب دادن به طریقی که باعث حس گمراهی یا پشیمانی در فرد می‌شود.

To deceive or trick someone, causing them to feel cheated.

verb
معنی(verb):

To swindle or cheat.

example
معنی(example):

او پس از اینکه فریب خورده و یک ساعت تقلبی خریده بود، احساس فریب خوردگی کرد.

مثال:

He felt flimflammed after being tricked into buying a fake watch.

معنی(example):

آنها گردشگران را فریب دادند تا هزینه‌ی بیشتری برای یک تور با راهنما بپردازند.

مثال:

They flimflammed the tourists into paying extra for a guided tour.

معنی فارسی کلمه flimflammed

: معنی flimflammed به فارسی

فریب خوردن یا فریب دادن به طریقی که باعث حس گمراهی یا پشیمانی در فرد می‌شود.