معنی فارسی flingy
B2شخصیت یا حالتی که نشاندهنده خوشگذرانی و شادابی است.
An attitude or style that indicates liveliness and enjoyment.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
شخصیت شاداب او باعث سرزندگی مهمانی شد.
مثال:
Her flingy attitude made the party lively.
معنی(example):
او موسیقی شادابی را که تمام شب پخش میشد دوست داشت.
مثال:
He loved the flingy music that played all night.
معنی فارسی کلمه flingy
:
شخصیت یا حالتی که نشاندهنده خوشگذرانی و شادابی است.