معنی فارسی flinted
B2فلینتد به ویژگی تیزی و خشونت یک سطح یا بیان اشاره دارد.
Describes a surface that is sharp or an expression that is harsh.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
سطح فلینتد تیز و دشوار برای تماس بود.
مثال:
The flinted surface was sharp and difficult to touch.
معنی(example):
نظرات فلینتد او اغلب مردم را غافلگیر میکرد.
مثال:
Her flinted remarks often caught people off guard.
معنی فارسی کلمه flinted
:
فلینتد به ویژگی تیزی و خشونت یک سطح یا بیان اشاره دارد.