معنی فارسی flinting

B1

فلینتیگ به معنای فرآیند تیز کردن یا سخت کردن لبه‌ها است.

The process of sharpening or hardening edges, typically by working with flint.

example
معنی(example):

آنها لبه‌های سنگ‌ها را فلینتینگ می‌کردند.

مثال:

They were flinting the edges of the stones.

معنی(example):

فلینتیگ به ایجاد لبه‌های تیز برای ابزارها کمک می‌کند.

مثال:

Flinting helps in creating sharp edges for tools.

معنی فارسی کلمه flinting

: معنی flinting به فارسی

فلینتیگ به معنای فرآیند تیز کردن یا سخت کردن لبه‌ها است.