معنی فارسی flocky
B1پفکی، به چیزی که حالت نرم و کرکی دارد گفته میشود.
Describing something that is soft and fluffy in appearance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
پرهای پفکی پرنده باعث شد که آن بسیار جالب به نظر برسد.
مثال:
The bird's flocky feathers made it look very charming.
معنی(example):
او شالی پفکی به تن کرد که به نظر میرسید از ابرها ساخته شده است.
مثال:
She wore a flocky scarf that looked like it was made of clouds.
معنی فارسی کلمه flocky
:
پفکی، به چیزی که حالت نرم و کرکی دارد گفته میشود.