معنی فارسی floorward
B1به سمت کف، به ویژه در هنگام حرکت یا نگاه کردن.
In the direction of the floor.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به سمت کف نگاه کرد و به دنبال خودکار گمشدهاش بود.
مثال:
She looked floorward, searching for her lost pen.
معنی(example):
گربه به سمت کف پرش کرد تا موش را بگیرد.
مثال:
The cat jumped floorward to catch the mouse.
معنی فارسی کلمه floorward
:به سمت کف، به ویژه در هنگام حرکت یا نگاه کردن.