معنی فارسی flotten
B1عمل شناور کردن یا به حالت طراحیشده درآوردن یک وسیله در آب.
The act of making something float or adjusting it for optimal buoyancy.
- VERB
example
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند قایق خود را شناور کنند تا عملکرد را بهبود دهند.
مثال:
They decided to flotten their boat to improve performance.
معنی(example):
برای شناور کردن به درستی، به مواد خوبی نیاز دارید.
مثال:
To flotten properly, you need good materials.
معنی فارسی کلمه flotten
:
عمل شناور کردن یا به حالت طراحیشده درآوردن یک وسیله در آب.