معنی فارسی flourishingly
B2به صورت شکوفا یا با موفقیت عمل کردن، به ویژه در مورد رشد یا موفقیت.
In a manner that is thriving or prospering.
- ADVERB
example
معنی(example):
گیاهان در نور خورشید به خوبی در حال رشد هستند.
مثال:
The plants are growing flourishingly in the sunlight.
معنی(example):
او با شور و شوق درباره تجاربش صحبت کرد.
مثال:
She spoke flourishingly about her experiences.
معنی فارسی کلمه flourishingly
:
به صورت شکوفا یا با موفقیت عمل کردن، به ویژه در مورد رشد یا موفقیت.