معنی فارسی flowingly

B1

به طور روان و بدون وقفه، مانند جریانی از آب.

In a smooth and effortless manner.

example
معنی(example):

او به روانی صحبت کرد و همه را در اتاق مجذوب کرد.

مثال:

She spoke flowingly, captivating everyone in the room.

معنی(example):

رودخانه به آرامی از دره عبور کرد.

مثال:

The river flowed flowingly through the valley.

معنی فارسی کلمه flowingly

: معنی flowingly به فارسی

به طور روان و بدون وقفه، مانند جریانی از آب.