معنی فارسی flurriment
B2جنبش یا فعالیتهای ناگهانی و بهطور غیرقابل پیشبینی بهطور کلی.
A sudden burst of movement or activity that is often lively or chaotic.
- NOUN
example
معنی(example):
جنبش برگها در باد پاییزی زیبا بود.
مثال:
The flurriment of leaves in the autumn wind was beautiful.
معنی(example):
جنبش فعالیتها همه را در رویداد خیریه مشغول نگه داشت.
مثال:
The flurriment of activities kept everyone busy at the charity event.
معنی فارسی کلمه flurriment
:جنبش یا فعالیتهای ناگهانی و بهطور غیرقابل پیشبینی بهطور کلی.