معنی فارسی flusterate

B1

به حالتی که فرد دچار سردرگمی یا ناامیدی می‌شود.

To cause someone to become confused and agitated.

example
معنی(example):

سوال غیرمنتظره شروع به گیج کردن او کرد.

مثال:

The unexpected question began to flusterate him.

معنی(example):

سعی در انجام چند کار به طور همزمان می‌تواند به راحتی هر کسی را گیج کند.

مثال:

Trying to multitask can often flusterate anyone.

معنی فارسی کلمه flusterate

:

به حالتی که فرد دچار سردرگمی یا ناامیدی می‌شود.