معنی فارسی foodless

B1

به حالتی اطلاق می‌شود که در آن غذا وجود ندارد.

A state of lacking food or being without food.

example
معنی(example):

در طول روزه، آن‌ها روزهای بدون غذا را تجربه کردند.

مثال:

During the fast, they experienced foodless days.

معنی(example):

گزینه بدون غذا سالم‌تر بود اما چالش برانگیز بود.

مثال:

The foodless option was healthier but challenging.

معنی فارسی کلمه foodless

:

به حالتی اطلاق می‌شود که در آن غذا وجود ندارد.