معنی فارسی foolhardily

B1

به طرز احمقانه‌ای عمل کردن، بی‌دقتی در تصمیم‌گیری که می‌تواند خطرناک باشد.

In an unwise and reckless manner, showing a lack of judgment.

example
معنی(example):

او به طرز احمقانه‌ای عمل کرد و بدون بررسی آب از صخره پرید.

مثال:

He acted foolhardily by jumping off the cliff without checking the water.

معنی(example):

به طرز احمقانه‌ای شجاعانه بود که در برابر طوفان چالش بکشید.

مثال:

It was foolhardily brave to challenge the storm.

معنی فارسی کلمه foolhardily

:

به طرز احمقانه‌ای عمل کردن، بی‌دقتی در تصمیم‌گیری که می‌تواند خطرناک باشد.