معنی فارسی forbearable

B2

قابلیتی برای تحمل یا گذراندن یک وضعیت سخت یا آزاردهنده.

Capable of being endured or tolerated.

example
معنی(example):

درد شدید بود اما قابل تحمل بود.

مثال:

The pain was intense but forbearable.

معنی(example):

انتقاد او سخت بود اما قابل تحمل بود.

مثال:

Her criticism was harsh but forbearable.

معنی فارسی کلمه forbearable

:

قابلیتی برای تحمل یا گذراندن یک وضعیت سخت یا آزاردهنده.