معنی فارسی forbiddance
B1مانع شدن یا منع کردن عملی.
The act of prohibiting something.
- NOUN
example
معنی(example):
ممنوعیت سیگار کشیدن در مکانهای عمومی رایج است.
مثال:
The forbiddance of smoking in public places is common.
معنی(example):
ممنوعیت میتواند سبکهای زندگی سالمتری را ترویج کند.
مثال:
Forbiddance can promote healthier lifestyles.
معنی فارسی کلمه forbiddance
:مانع شدن یا منع کردن عملی.