معنی فارسی forbreak
B1شکستن یک قاعده یا روال، معمولاً مرتبط با پرهیز یا خودداری.
To break a fast or a period of abstaining from something.
- VERB
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت در غروب روزهاش را افطار کند.
مثال:
He decided to forbreak his fast at sunset.
معنی(example):
آنها تصمیم گرفتند در جلسه سکوت خود را بشکنند.
مثال:
They choose to forbreak their silence during the meeting.
معنی فارسی کلمه forbreak
:شکستن یک قاعده یا روال، معمولاً مرتبط با پرهیز یا خودداری.