معنی فارسی force down
B1اجبار به پایین آوردن چیزی، به ویژه در مورد غذا یا احساسات.
To compel something to go downward or suppress something.
- VERB
example
معنی(example):
سرآشپز مجبور بود که سوفله مقاوم را پایین بیاورد.
مثال:
The chef had to force down the stubborn soufflé.
معنی(example):
او مجبور بود احساساتش را در طول جلسه پایین بیاورد.
مثال:
He had to force down his emotions during the meeting.
معنی فارسی کلمه force down
:
اجبار به پایین آوردن چیزی، به ویژه در مورد غذا یا احساسات.